۱۳۹۶ آذر ۳۰, پنجشنبه

هیچ می دونستید خوابگاه عفونت میاره؟

نگاهش به ناخن های مانیکورشده دست چپ بود و با دست راست، دامن پیرهنش را بالا گرفته و پشت سر من توی صف سرویس بهداشتی سالن عروسی ایستاده بود. من نگاهم به پاشنه کفش های او و رفیقش بود و هر آن منتظر بودم به هر حال آن میزان لیزی و رطوبت کار دست شان بدهد. همینطور که توی آینه موهایش را برانداز می کرد به رفیقش گفت: "من چند ماه خوابگاه بودم دوره ی دانشجوییم. دستشوییاش انقد بد بود که عفونت گرفته بودم. بابام آخرش رفت برام خونه گرفت". من با خودم فکر کردم که در آن پنج سال زندگی توی خوابگاه چند بار باید عفونت گرفته باشم؟ داستان های حول جنین های پیدا شده در دستشویی های مدارس دخترانه، دگردیسی پیدا می کنند و به شکل عفونت های سمج و بیماری های شهرستانی واگیردار به ادبیات شفاهی دانشجویان و خانواده هایشان راه می یابند. یک بار مادر یکی از دوستانم رو کرد به مادرم و با لحن هشداردهنده و عتاب آمیزی گفته بود: "می دونی تو خوابگاه ها چه خبره که دخترتو این همه مدت گذاشتی اونجا؟" بعدتر می خواستم برای هر دوی ایشان توضیح دهم که بله ما تو خوابگاه گروهی نشسته ایم پای بساط وافور، قاچاقی پسر میاریم و قرص اکس و مشروب و همه اینها با هم. اوه یادم نبود همجنسگرایی هم خیلی اپیدمی ست توی خوابگاه ها. بعد قرص اکس و آن داستان ها معمولن دخترها چندتایی می روند توی یک اتاق جمع می شوند و لز(؟!) می کنند. فساد و بی بند و باری و عفونت و آلودگی خلاصه توی خوابگاه ها بیداد می کند. یک بنده خدایی چند سال پیش سر دفاع پایان نامه ش راجع به "جهان دوستی های پسرانه" نوشته بود که توی خوابگاه پسرها، بچه ها از مسواک هم استفاده می کنند. اباذری مثل اینکه برداشته بود گفته بود ببین این دیگر بهداشت فردی ست نه جهان رفاقت های فیلان. حالا حکایت همان عفونت در سرویس بهداشتی های خوابگاه دخترانه است.

»Well, it's a word used too much and much too soon«[1]

کلمه‌ها [2] ، زیباترین کلمه‌ها، گاهی سرگیجه‌آورند. مبهمند. تو را به هیچ مقصدی نمی‌برند. حکایت اسب عصاری که چشمانش را می‌بندند و او را به حرک...